سلام
گروگ دریک نگاه
آخرین جمعه ماه مبارک رمضان ونبودن آب برای وضوازشب تاصبح وتاظهرجمعه
واینک بازهم گروگ درتب بی آبی میسوزداگربه گروگ آمدیدبرای ماچندلیترآب بیاورید
امروزغسل سنت جمعه برای بسیاری مقدورنبودچون آب نبودای میرآب وای مسئول آب بی نان میشودزندگی کردوامابی آب مشکل است زندگی باقی خوددانی وانصافت....
این عکسهاراکه میبینیدمظلومیت گروگ است ونداشتن مسجدجامعه دراین عصرکه مخیرین چندین مسجدرااشتباه درست کرده اندوکسی نیست نمازبخواندمسجدباگنجایش دوهزارنفربرای پنج نفرساخته شده اماگروگ مسجدجامعه اش چنان کوچک است که جوانان همه توآفتاب نمازمیخوانند
خطیب جمعه جناب شیخ اسماعیلی بیشترخطابه شان درباره روزقدس بودوموضوع فلسطین دربندواسارت اسرائیل غاصب
امروزدرسراسرکشوراسلامی وجهان اسلام روزقدس بوددرهمه جای دنیامرگ برآمریکاواسرائیل بود
وبنده عکسهایم رانتوانستم ابلودکنم شماببخشیدانشالله فرداحال سرورهانیزخوب خواهدشد
سفربخیر
ازاستادمحمدرضاشفیعی کدکنی
به کجاچنین شتابان ؟
گون ازنسیم پرسید
دل من گرفته زین جا
هوس سفرنداری
زغباراین بیابان؟
همه آرزویم اما
چکنم که بسته پایم
به کجاچنین شتابان؟
به هرآنکجاکه باشدبه جزاین سراسرایم
سفرت بخیراماتوودوستی خدارا
چوازآن کویروحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه هابه باران ُ
برسان سلام مارا
غروب دل انگیزساحل گروگ
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست
میچکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
گر چه در شیوه گری هر مژهاش قتالیست
ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
وه که در کار غریبان عجبت اهمالیست
بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست
کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
..............................................................................
این هم غزلی ازقیصرامین پور
لحظه های کاغذیخسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق ِ پرواز مجازی ، بال های استعاری
لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتاب ِ زرد و غمگین ، پلّه های رو به پایین
سقف های سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته ، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی ، پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم :ـ
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من ، صفحهء باز حوادث
در ستون تسلیت ها ، نامی از ما یادگاری
دوستان عزیزاگرمارادرصفحه اینترنیت ندیدیدیقین بدانیدقلب ماباشمااست ودرسینه برای ایران عزیزوشمادوستان میتپدولی چندروزیاست که مشکل سرورهای اینترنیت مشکل دارندوبسیارمشکل است عکسی رااپلودکردویاسایتی رابازکردونظری نوشت وگرنه برای مامعتادان اینترنت بی شمامشکل است زندگی مشکل