راهي به من بجو...

احساس‌مي‌کنم
در هر کنار و گوشه‌يِ اين شوره‌زارِ ياس
چندين هزار جنگلِ شاداب ناگهان
مي‌رويد از زمين
آه اي يقينِ گم‌شده ، اي ماهي‌يِ گريز
در برکه‌هايِ آينه لغزيده تو به تو
من آب‌گيرِ صافي‌ام
اينک ! به سِحرِ عشق
از برکه‌هايِ آينه راهي به من بجو

احمد شاملو

جشنواره سیریک

به دلایلی قصد نداشتم به جشنواره سیریک که در حال برگزاری است بپردازم اما شب گذشته نقدی را در یکی از شبکه های اجتماعی خواندم که باعث شد سکوتم را بشکنم. هرچند بنده به شخصه ایراداتی نسبت به شیوه اجرایی و ساختاری جشنواره دارم اما ماهیت جشنواره و خصوصا بخش سیریک شناسی آن یکی از آرزوهای دیرینه ما بود.
در این نقد ، نقاد با اشاره به وضعیت نامناسب حجاب و حضور دختران در تئاترها کار اسلام و دین را تمام شده انگاشته و بر تمام آرمان ها، چیستی و ماهیت جشنواره و خانه هنر خط بطلان کشیده و آنها را فسادزا نامیده است.
نمی دانم این دوستمان درک درستی از فعالیت های اجتماعی ندارد یا اینکه از جمله جزم اندیشانی هستند که طالب رجعت به دوران قرون وسطایی اند. جهان و جامعه جهانی در حال حرکت به سمت پیشرفت است وهیچ کس حبس دختران در خانه ها را برنمی تابد و این امر نیز نه دیگر امکان پذیر است و نه عاقلانه، این نگاه طالبان مابانه دیگر از رنگ و لعاب افتاده و همه ی ما حضور بانوان و دختران در اجتماع را نه تنها باید بپذیریم بلکه باید استقبال کنیم. دخترانی که تا سال های نه چندان دور حق تحصیل نداشتند امروز مدارج عالی تحصیلی را طی می کنند و حتی پا را فراتر نهاده و در عرصه ها و فعالیت های اجتماعی و سیاسی شرکت فعالانه دارند. شاید از شاخص ترین این افراد بتوان از بانو نساج و بانو مریم آباد نام برد و یا بسیاری دیگر از بانوان و شیرزنان موفق سیریکی.
این دوست بزرگوار با اشاره به چند مورد از ناهنجاری های اخلاقی و ارتباط دختران و پسران در این بسترفراهم شده توسط جشنواره و عوامل آن، این امر را جنگ با خدا قلمداد می کند. جواب این موضوع ساده لوحانه اظهر من شمس است ، جواب آن را باید را در ویژگی ها و ساختار های جامعه سیریک جستجو کرد . به اعتقاد بنده شاید یکی از دستاورد های حضور بانوان در اجتماع خصوصا در سیریک شکل گیری اعتماد به نفس پایدار در آنان باشد تا حضوری عفیفانه در عرصه های اجتماعی داشته باشند.
امیدوارم در آینده دیگر شاهد این گونه نقد های تخریبی با گرایشات خصمانه نباشیم. جشنواره سیریک با همه کاستی ها قطعا حرکت و قدمی رو به جلوست حال اگر هم جوان و فعال اقتصادیمان از استرس زیاد، نتواند خوب در برنامه زنده حرف بزند و یا برادر خواننده ی فقیدمان صدایش را لب بزند.
جشنواره  دستاوردی داشت که به اعتقاد من مهمترین رهاورد آن است و آن حس همدلی و همکاری برای پیشرفت است گاهی خودخواهی ها باعث پیشرفت می شود و چه خوب است این خود خواهی ها را به اتفاق رساند.

ای دوست نادیده...

ای دوست نادیده می خواهم با تو سخن بگویم با تو از دردها ، رنج ها ، آمال و آرزوهایم بگویم. می خواهم از هق هق نیمه شب ها و قه قهه ی روزهایم و از فاصله ی بین این دو با تو درد دل کنم. می خواهم از التماس نگاهم به عقربه های ساعت برای باز ایستادن حرف بزنم می خواهم همه ی این ها را به تو بگویم بی هیچ دلیلی و انتظار پاسخی...

می خواهم برای چند لحظه هم که شده افکارت را متلاطم کنم. روزها سپری می شوند بی آنکه دلیلش را بدانیم وفقط این حس فیزیکی گذشت عمراست که متوجه مان می کند هر روز پیرتر از دیروزمان می شویم دهه های عمر هم سپری می شوند و در آخر در گردابی از پیچیدگی های  پوچ خواهیم مرد یا به توصیف فروغ :
مرگ من روزی فــــرا خــواهد رسید

روزی از این تلـــخ و شیرین روزهـا

روز پـــوچی همچو روزان دگــــــــر

ســــایه ای ز امروزهـــا ، دیروزهــا


بگذریم نمی خواهم افکارت را در فضایی دهشتناک محصور کنم. می خواهم تو را ای دوست نادیده به قدم زدن در کوچه پس کوچه ها و خیابان های ذهنم دعوت کنم. با سخاوتی که در تو سراغ دارم می دانم دعوتم را می پذیری. دلم می گیرد وقتی شحنه ها را می بینم و باید با لبخند تصنعی(این تضاد چندش آور) به نگاهشان پاسخ دهم.دلم می گیرد وقتی به لودگی های دوست بچگی ام می خندم و بوی موادش را حس می کنم. دلم می گیرد برای آن دوستم ،چون که در ایران نخبگی اش خریدار نداشت مجبور شد برود. دلم میگیرد برای زادگاهم دلم می گیرد ای دوست نادیده ی من ، نمی خواهم برایت آیه های یأس را زمزمه کنم ولی باز چه می توان گفت...
جامعه ی مان سرشار از پلشتی هاست، بعضی اوقات من هم دلم می خواهد چون آن یار سرم بالای دار رود به جرم هویدا کردن اسرار ، گاهی هم می خواهم چون حافظ به درد عشق بسوزم و خموش باشم و نه پیش اهل عقول رازی را فاش کنم. ای دوست نادیده می دانم که شاید حکایتم حکایت کاشتن نخل در بحر باشد اما من به این شیون امید دارم.

مــن از آن شهر کـلانم

من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم
نـــه از اینم نــه از آنم مــن از آن شهر کـلانم
نـــه پـــی زمــــر و قمــارم نه پی خمر و عقارم
نـــه خمیـــرم نــــه خمـــارم نــه چنینم نه چنانم
مـــن اگـــر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه  ز خاکم  نه  ز آبم  نه  از  این  اهــــل  زمــــانم
خـــرد پـــوره  آدم  چـــه  خبـــر  دارد  از  ایــن  دم
کــــه مــن از جمــله عالــم به دو صد پرده نهانم
مشنـو این سخن از من و نه زین خاطر روشن
که از این ظاهر و باطن نه پذیرم نه ستانم...

 

انجمن دانشجويان سيريك

 

از همه دوستان و همراهان وبلاگ هم ملكي بابت تاخير پوزش مي طلبم، چند وقتي ست مشغله فكري ،كاري و ذهني ام زياد شده و همين امر موجب شده تا نتوانم دست به قلم ببرم.اما خبري كه چند روز پيش مطلع شدم تشكيل انجمن دانشجويان سيريك بود گويا  گردهمايي را نيز در بندرعباس برگزار كرده اند. ما هم براي اين عزيزان دانشجو آرزوي موفقيت مي كنيم و اميدواريم جنبش هاي دانشجويي هميشه فعال و مستقل باشند چرا كه اينان سازنده ي فرداي سيريك ، هرمزگان و ايران خواهند بود.

 

________________________________________

اين هم چند نظر كه خوانندگان محترم ارسال نموده بودند :

دوشنبه 11 آذر1392 ساعت: 7:5           توسط:طاهرویی رزسرخ

سلام درود برشما باید به امید روزی زحمت بکشیم که نمایندیمان هم سیریکی باشد و همه کارمندامون سیریکی باشند در دولت تدبیر دکتر روحانی چون وعده ایشان این جور بود افتخار میکنیم که جوانانمان اینجور میدرخشند

 

                یکشنبه 10 آذر1392 ساعت: 10:45      توسط:حاجی زاده

تبریک تبریک از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم این موفقیت بزرگ رو به مردم عزیز شهرستان سیریک و به مهندس بزرگوارتبریک میگم براش آرزوی موفقیت دارم افتخار سیریکن همه دس به دس هم بدیم و با تموم وجود ازش حمایت کنیم که مایه خیر شهرستان هستن

 

 

                شنبه 9 آذر1392 ساعت: 9:15               توسط:بلوچ گیاوان

احسنت بر مدیر وبلاگ وزین هم ملکی

چه زیبا درد مردم استان را با قلم توانایتان به رشته تحریر در آوردین اشک در چشمانم جاری شد از اینهمه ناملایمات و جور و جفا بر مردم بی زبان هرمزگان

 

 

                شنبه 9 آذر1392 ساعت: 8:23               توسط:محمد

تبریک میگم به همه مردم شریف شهرستان سیریک وبه عنوان یه سیریکی بر خود میبالم که همچین جوانان برومندی داریم که میتوانند توانائیهایشان را بروز بدن برای مهندس عزیز موفقیت بیش از پیش از خدای متعال آرزومندم ان شالله منشا خیر برای استان باشن و از حقوق مردم استان دفاع کنن

 


                شنبه 2 آذر1392 ساعت: 13:7               توسط:م. طاهری

تبریک عرض می کنم خدمت معلم عزیزم مصطفی طاهرزاده و برای ایشان آرزوی موفقیت می کنم.

   

                           

                چهارشنبه 29 آبان1392 ساعت: 5:41   توسط:حریره گروک

سلام

من هم این انتخاب را خدمت آقای طاهرزاده و همه ی هم شهری های عزیزم تبریک می گویم

 

مصطفی طاهرزاده جوانی آینده ساز...

انتخاب بدیع الزمان جناب مهندس مصطفی طاهرزاده را به عنوان نماینده استان هرمزگان در شورای عالی استان ها را تبریک عرض می کنم . امیدوارم این جوان مستعد در مسیری که قرار گرفته بتواند گام هایی را در جهت اعتلای شهرستان ،استان و کشور بردارد. بنده به سبب نفس این انتخاب مسرورم و امیدوارم این خودباوری در تمام جوانان و مردم ما به وجود آید.

همه ی ما باید در کنار این عزیزان قرار بگیریم و کوته بینی ها را کنار بگذاریم و اگر هدف پیشرفت و توسعه ملی در سر داریم باید دلخوری های انتخاباتی را دور بریزیم و وارد میدان عمل شویم.

گر بدين سان زيست بايد پست

گر بدين سان زيست بايد پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را، به رسوائی نياويزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه بن بست
گر بدين سان زيست بايد پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ايمان خود چون کوه،
يادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک...

"شاملو"

شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند

هر لحظه مزن در،که در این خانه کسی نیست
بیهوده مکن ناله،که فریاد رسی نیست
شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند
شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست
آزادی اگر می طلبی،غرقه به خون باش
کاین گلبن نو خاسته بی خار و خسی نیست
دهقان دهد از زحمت ما یک نفس اما
آنروز کخ دیگر ز حیاتش نفسی نیست
با بودن مجلس بود آزادی ما محو
چون مرغ که پابسته ولی در قفسی نیست
گر موجد گندم بود از چیست که زارع
از نان جوین سیر به قدر عدسی نیست
هر سر به هوای سر و سامانی ما را 
در دل بجز آزادی ایران هوسی نیست
تازند و برند اهل جهان گوی تمدن
ای فارس مگر فارس ما را فرسی نیست
در راه طلب فرخی ار خسته نگردید
دانست که تا منزل مقصود بسی نیست 

"فرخی یزدی"

به چه بهایی...

دیگر حتی عروسی هایمان از حالت سنتی گذشته خارج شدند٬ زنان نازیک نمی خوانند ٬داماد سرتراشو و جماز نمی شود. دیگرفرزندان خردسال مان نمی دانند چیچکا چیست چون سرگرم تبلت هایشان هستند. سرعت این تحولات انقدر زیاد است که ما نیز در آن هضم می شویم . به چه بهایی خرده فرهنگ هایمان را داریم از بین می بریم آیا آن چیز هایی که به دست می آوریم ارزشش را دارد؟ جامعه ای که به سوی مدرنیته در حال حرکت است آیا الزاما باید سنت هایش را از بین ببرد؟

سخنی از شریعتی

هی با خودم فکر می کنم

چگونه است که ما در این سر دنیا

عرق می ریزیم و وضع مان این است

و آنها در آن سر دنیا عرق می خورند و وضع شان آن است ... !

نمیدانم ؛ مشکل

در نوع عرق است

یا در نوع ریختن و خوردن

 

                                   دکتر علی شریعتی

استان دوست و برادر

یاد دارم در فیلم دادشاه ، دیالگ سردار درانی را خطاب به دادشاه که گفت: مالم را که بردید از جانم چه میخواهید .

حکایت استانمان هم شده حکایت سردار درانی و دار و دسته دادشاه . از هرمزگان ما گاز و نفت و بنزین و چه و چه فرستاده می شود به استان های دوست و برادر و خودمان باید کپسول گاز بر دوش نهیم و اجاق هایمان را روشن نگه داریم.باکی نیست آنها حتما واجب ترند.فرزندان تحصیل کرده ی مان بیکارند و فرزندان استان های دوست و برادر تمام شغل ها را در استانمان قبضه کرده اند بازهم ایرادی ندارد تمام ایران سرای من است . در شهرمان پارک نداریم اما استاندارمان برای مردم استان های دوست و برادر پارک می سازد و آن را از طرف مردم هرمزگان به آنها هدیه می دهد پروایی نیست در آنجا حتما درخت کم است. صیادان بیچاره ی مان در به در به دنبال مجوزند آن وقت مسئولین مان مجوز ها را به استان های دوست و برادر می دهند  باز هم مشکلی نیست.

اما این بار دیگر فرق می کند ، می خواهند خاکمان، فرهنگمان و هویتمان را بستانند. مردم استانم سال هاست که طعم تلخ تازیانه های تبعیض و بی عدالتی را بر گردگان خود احساس میکند و دم نمیزند نه این که زبان ندارند بلکه مناعت طبع شان به آنها اجازه نمی دهد بشورند. این بار اوضاع متفاوت است همه مردم این دیار بر این اتفاق نا مبارک می نالند  و می جوشند.

مسئولین بدانید :یا تو با درد من بیامیزی\\\یا من از تو دوا بیاموزم

نگذارید این تصمیم نابخردانه پایه های اتحادمان را سست کند آن هم در دولتی که نام تدبیر و امید را یدک میکشد و امید های مردم را به یاس و تدبیرتان را به بی درایتی مبدل نسازید. 

در خرابات مغان

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم

این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو

خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم

خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن

فکر دور است همانا که خطا می‌بینم

سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب

این همه از نظر لطف شما می‌بینم

هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال

با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم

کس ندیده‌ست ز مشک ختن و نافه چین

آن چه من هر سحر از باد صبا می‌بینم

دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید

که من او را ز محبان شما می‌بینم

اکثریتی خاموش یا اقلیتی منفعل

یکی از کاربران وبلاگ نظری گذاشته بود که هم به نحوی تامل برانگیر بود و هم شاید در این خفقان سیاسی نظری باشد که قاطبه ی جامعه ،که من آنان را جمعیت خاموشان می نامم ، بر آن معتقد باشند .


محمدي           شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲ ۲:۳

اين بي انگيزگي در بين همه مردم به وجود امده زيرا حاكميت دارد خوي حقيقيش را نشان ميدهد، من درچنين شرايطي در انتخابات شركت نخواهم كرد جرا كه ميدانم راي من و امثال من در تعيين سرنوشت. كشور تاثيري ندارد. كشور در حال رفتن بسوي استبداد داخلي است حال آنكه منفعت طلبي هاي خارجي نيز مزيد بر علت مي شود تا عرصه را برمردم تنك تر كند.


مشوش


حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است

حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است

"اخوان ثالث"



هر چه ایام انتخابات نزدیک تر می شود بیشتر دچار یبوست فکری می شوم.

گاهی حرف های زیادی دارم ولی نمی توانم بگویم و گاهی حرفی ندارم ولی بسیار میگویم .

بین دوگانگی گیر کرده ام، گاه با خود کلنجار می روم برای که دل می سوزانم و به چه بهایی خود را به مسلخ انزوا می کشانم، ولی وقتی تناقضات بنیانی ساختار کشورم، که هر روز در برابر دیدگانم رژه می روند را بیاد می آورم باز قوت می گیرم و به خود می قبولانم که همه چیز قابل اصلاح است و به کارل پوپر ملحد درود می فرستم که این اندیشه را در ذهن من کاشت و برای خواجه شیراز فاتحه ایی می خوانم چرا که او این اندیشه را در من پروراند .

 

تکلیفی دروغین یا وحی همگانی

حکایت انتخابات ما هم شده حکایتی عجیب هر که را می بینی می گوید:

احساس تکلیف کرده ام وکاندیدا شده ام!

وقتی تحزب در کشور بی معنی باشد می شود همین...