گروگ ازنگاه دوربین

گروگ ازنگاه دوربین

فتوو بلاک شهربندری گروگ
گروگ ازنگاه دوربین

گروگ ازنگاه دوربین

فتوو بلاک شهربندری گروگ

دوحکایت ازبوستان

حکایت در معنی عزت نفس مردان

سگی پای صحرا نشینی گزید

به خشمی که زهرش ز دندان چکید

شب از درد بیچاره خوابش نبرد

به خیل اندرش دختری بود خرد

پدر را جفا کرد و تندی نمود

که آخر تو را نیز دندان نبود؟

پس از گریه مرد پراگنده روز

بخندید کای مامک دلفروز

مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش

دریغ آمدم کام و دندان خویش

محال است اگر تیغ بر سر خورم

که دندان به پای سگ اندر برم

توان کرد با ناکسان بدرگی

ولیکن نیاید ز مردم سگی

 

حکایت خواجه نیکوکار و بنده نافرمان

بزرگی هنرمند آفاق بود

غلامش نکوهیده اخلاق بود

از این خفرقی موی کالیده‌ای

بدی، سر که در روی مالیده‌ای

چو ثعبانش آلوده دندان به زهر

گرو برده از زشت رویان شهر

مدامش به روی آب چشم سبل

دویدی ز بوی پیاز بغل

گره وقت پختن بر ابرو زدی

چو پختند با خواجه زانو زدی

دمادم به نان خوردنش هم نشست

وگر مردی آبش ندادی به دست

نه گفت اندر او کار کردی نه چوب

شب و روز از او خانه در کند و کوب

گهی خار و خس در ره انداختی

گهی ماکیان در چه انداختی

ز سیماش وحشت فراز آمدی

نرفتی به کاری که باز آمدی

کسی گفت از این بنده‌ی بد خصال

چه خواهی؟ ادب ، یا هنر، یا جمال؟

نیرزد وجودی بدین ناخوشی

که جورش پسندی و بارش کشی

 

منت بنده‌ای خوب و نیکو سیر

بدست آرم، این را به نخاس بر

وگر یک پشیز آورد سر مپیچ

گران است اگر راست خواهی به هیچ

شنید این سخن مرد نیکو نهاد

بخندید کای یار فرخ نژاد

به دست این پسر طبع و خویش ولیک

مرا زو طبیعت شود خوی نیک

چو زو کرده باشم تحمل بسی

توانم جفا بردن از هر کسی

تحمل چو زهرت نماید نخست

ولی شهد گردد چو در طبع رست

معرفی پژوهشگری در بیابان

 

         به نام رستگار ترین واژه دوست اشتن ،  

  

                                    

  عبدالرحمن ابراهیمی

متولد 1365 در روستای کرتان دوران ابتدایی ، راهنمایی را در گونمردی و دبیرستان را در مدرسه جلال آل احمد سیریک گذراندم  به از اخذ دیپلم وارد دانشگاه شدم و بعد از اخذ فوق دیپلم الکترونیک .در دانشگاه آزاد فسا  .در حال حاضر دوره کارشناسی  مهندسی برق مشغول به تحصیل هستم . به دلیل علاقه زیاد به کار نویسندگی از سال 1381 شروع به فعالیت کردم  .شرکت در کارهای فرهنگی وشعر سرودن در همان سالهای 81 این قدرت را به من د اد که بتوانم از همان آغاز دوره دبیرستان اولین کتابم را به نام مهارتهای مطالععه را بنویسم مقالات که متعدد در جشنواره های استانی وکشوری ونوشتن سه جلد کتاب دیگر به نام های آرام تر از موج دریا . ؛ رمان این گونه با هم آشنا شدیم از آثارم  می باشد ودر حال حاضر حدود 3 سال است که کار نویسندگی کتابی به نام سیریک از یک منظره ای دیگر را شرو ع کردم که الان 80 درصد پیشرفت داشته و تا اواخر مرداد کار تدوین آن به پایان می رسد .

پنجرها ی اتاقم را به روی دریا باز می کنم

 حس عجیبی دارم . آرزو داشتم یه روز مسافری بشم وقصه رفتنمو برای کسانی تعریف کنم .که از قصه رفتنم دل تنگ بشن وهیچوقت برام نگن که جدایی از ما قسمت توست .ولی تویی زندگی همیشه یک نفر هست که بیادته و اون هم یک مسافر نیست .شاید همراهی از جنس رویا ولی  نا پیدا ، که تو این دنیا فقط حس مسافر شدن یک رویا ست . نمی خوام دلتنو با خاطرات رفتنم با تن خسته توی کوچه های دلواپسی پراز غم که اگه یک لحظه آسمون را تما شا کنی بیادت ابری میشه را تعریف کنم .آری دلم از مسولین شهرستان گرفته به خاطر بی توجهی وعدم همکاری در کار های فرهنگ. در سالهای اخیر. وباید گفت که باید به دنبال شادی گشت ولی غم ها خودشان ما را پیدا می کنند . می مانم واسه اونهای که بیادم یک شاخه گل را کنار گذاشته وپنجره اتاقشنو روبه دریا باز می کنند تا ما احساسشنو مثل صدای پای بارون  توی شهرمان سیریک حس کنیم .